کمیل جانکمیل جان، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

شاهزاده کوچولویی به نام کمیل

تعطیلات عید فطر ۱۳۹۲

تعطیلات عید فطر امسال وقت خوبی بود تا من و تو یه مقدار بیشتر پیش هم باشیم انقدر تو خوشحال بودی از کنار هم بودن که روز شنبه می‌گفتی فردا به مهد کودک نمی‌رم. توی این دو روز تونستیم با وجود گرمای شدید با همدیگر کمی از خریدهایمان را انجام دهیم. باهم رفتیم رستوران و چون تو عاشق کباب هستی باهمدیگه نون داغ و کباب داغ خوردیم. اینم عکست دم در رستوران روز اول یعنی جمعه ۱۸ مرداد رو هم باهم رفتیم پارک و خلاصه خیلی خوش گذشت و بعد هم رفتیم رستوران و روز دوم یعنی شنبه ۱۹ مرداد رو باهم رقتیم خرید و بعد هم رفتیم ساندویچ‌فروشی و چون تو ساندویچ کالباس رو خیلی دوست داری برات ساندویچ کالباس گرفتم و برای خودم هات‌داگ. ...
21 مرداد 1392

مسابقه نی‌نی شکمو

کمیل عزیزم چند هفته پیش نی‌نی سایت مسابقه ای برای نی‌نی‌ها گذاشته بود که اسمش مسابقه نی‌نی شکمو بود و من فکر می‌کردم که باید از دوران بچگی شما عکسی از غذا خوردن و میوه خوردن شما داشته باشم تا بتونم توی مسابقه شرکت کنم. ولی درست در آخرین روز متوجه شدم که می‌تونم همین حالا از شما در حال خوردن غذا یا میوه عکس بگیرم و در مسابقه شرکت کنم. این کار را هم کردم ولی متأسفانه سیم رابط بین کامپیوتر و موبایل رو توی محل کارم جا گذاشتم. اینجوری شد که نتونستم تو رو شرکت بدم. حالا عکسی که به این مناسبت ازت گرفتم برات می‌ذارم یادگاری: ...
21 مرداد 1392

این روزها

این روزها هوا خیلی گرم شده، ماه رمضون هم هست گرما بیشتر اذیت می‌کنه. پسر قشنگم بالاخره چشم نخوره بابات تو رو استخر برد چهارشنبه پیش بود که با بابایی و دوستاش رفتی استخر، می‌گفتی که خیلی بهت خوش گذشته و من از این موضوع خیلی خوشحالم. بابایی قول داده تا بعد از ماه رمضون هم تو رو به استخر ببردت. پنج‌شنبه گذشته هم سال مامان‌جون (مامان من) بود. خونه باباجی آش پختم. تو از صبح با یسنا (دختر دایی امیر) بازی می‌کردی. خیلی شیطونی کردین. بازی می‌کردین و هر از چند گاهی هم سر اسباب‌بازی‌های تو باهم دعواتون می‌شد. وقتی بابا اومد دنبالت که باهم برین خونه (چون من هنوز کارم تموم نشده بود) نرفتی و گفتی که پیش من م...
2 مرداد 1392
1